خلاصه بخش 8 از کتاب the power of introverts

این بخش از کتاب با عنوان power Asian-americans and the extroverted ideal

 می باشد.

در این بخش در مورد افراد برونگرا و درونگرایانی که از شرق آسیا به غرب مهاجرت می کنند و تضادهای فرهنگی که با آن مواجه می شوند صحبت شده است. در شرق ساکت بودن و خودداری از حرف بیهوده زدن و تلف کردن وقت دیگران و در غرب شهامت داشت و ریسک پذیری و داشتن مهارت های کلامی یک ارزش محسوب می شود و وقتی این افراد به آمریکا مهاجرت کرده بودند و در دانشگاه استاد از آنها می خواست تا در بحث ها شرکت کنند آنها تعجب می کردند که چطور بعضی از افراد به خودشان اجازه می دهند که بیهوده صحبت کنند و وقت دیگران را با آن تلف کنند.

در دبیرستان ها مثلا در چین بچه ها به دنبال دوستی با افرادی هستند که صادق، سخت کوش و فروتن هستند در حالی که در آمریکا افراد به دنبال دوستی با کسانی هستند که بشاش و خوش رو و مشتاق و با هیجان و اجتماعی هستند.

حتی این مساله در ضرب المثل های این دو فرهنگ نیز دیده می شود که چینی ها تشویق به سکوت و غربی ها به صحبت کردن بها می دهند.

در مورد کار تیمی، در شرق افراد خودشان را بخشی از یک کل می بینند و خواسته های خودشان را نسبت به مجموعه کم اهمیت تر در نظر میگیرند و جایگاه خودشان را در هرم می پذیرند در حالی که در غرب خودشان را یک فرد می بینند که به کمک دیگران نیاز ندارند و دنبال اظهار کردن خودشان و رسیدن به خوشبختی خودشان هستند، آنها اجتماعی هستند اما خواسته های گروه را به خودشان ترجیح نمی دهند.

افرادی که از شرق آسیا به آمریکا مهاجرت می کنند بعد از مدتی متوجه می شوند که کلید دستیابی به موفقیت و محبوبیت برونگرایی و ساکت نبودن است به طوری که بسیاری از آنها با مشکل پیدا کردن کار مواجه می شوند چراکه مثلا کارفرمایان فکر می کنند که چنین افراد ساکتی توانایی به دست گرفتن یک تجارت و ارایه آن به دیگران را ندارند.

اما درونگرا بودن موجب بروز و ظهور پشتکار و مداومت در آنها به واسطه سکوتشان می شود. این خصیصه نیازمند این است که بتوانید توجهتان را روی موضوعات حفظ کنید و نسبت به محرک های بیرونی خودکنترلی داشته باشید و طبق تحقیقات افرادی که این ویژگی شخصیتی را داشتند، که شما می توانید تعداد زیادی از آنها را در شرق آسیا و کشورهای مثل تایوان، ژاپن، کره و سنگاپور ببینید، در دروسی مثل ریاضی و علوم بسیار خوب کار می کنند. مثلا گاندی خجالتی و ساکت بوده است و حتی در کودکی از رویارویی با مردم وحشت داشته است اما در نهایت همین خجالتی بودن مثل سپر برای او عمل می کند و او را از حرف زدن های بیخود باز می داشته است و همین موجب رشد و پیشرفت او و تبدیل شدن به یک الگو شده است.

باید توجه داشت که هیچ یک از این ارزش ها بر دیگری برتری ندارد و فقط یک تفاوت عمیق در ارزش های فرهنگی است که روی تیپ های شخصی تاثیر گذار است.

 

دیدگاهتان را بنویسید