خلاصه بخش 7 کتاب the power of introverts

این بخش از کتاب با عنوان why did Wall Street crash and Warren buffett prosper  نوشته شده است.

بعضی افراد به پاداش هایی که می گیرند حساس هستند و باعث ایجاد انگیزه در آنها می شود، این پاداش می تواند از برنده شدن در یک مسابقه قرعه کشی باشد یا اینکه رفتن به بیرون با دوستان. حساسیت به پاداش به ما انگیزه می دهد تا به دنبال اهداف خودمان مثل پول یا رابطه جنسی، جایگاه اجتماعی و تاثیر گذاری باشیم. همچنین باعث می شود تا از نردبان ها بالا برویم و برای دست یابی به میوه های زندگی دست هایمان را به سمت شاخه های دوردست دراز کنیم.

اما گاهی ما به این پاداش ها خیلی حساس هستیم که باعث می شود ما با انواع و اقسام مشکلات رو به رو شویم. مثلا گاهی ما آنچنان به خاطر دورنمای برخی پاداش ها مثلا سود زیاد در هنگام معاملات سهام، هیجان زده می شویم که ریسک های زیادی را قبول می کنیم و به سیگنال های هشدار توجهی نمی کنیم.

افرادی که دارای خوی برونگرایی باشند بیشتر در معرض این گونه رفتارها هستند در حالی که افراد درونگرا معمولا توجه بیشتری به سیگنال های هشدار می کنند. آنها همچنین در تنظیم احساسات خواستن چیزی یا هیجان موفق تر هستند. آنها در هنگام سراشیبی های زندگی بهتر خودشان را نگه می دارند.

انسان های درونگرا در هنگام برنامه ریزی و ماندن با برنامه بسیار منظم تر هستند.

انسان های برونگرا به بیان دیگر شخصیت شان به واسطه تمایلات آنها برای دنبال کردن پاداش ها می باشد. آنها نسبت به درونگراها جاه طلبی های بیشتری در زمینه اقتصاد، سیاست دارند و بیشتر دنبال لذت ها می باشند. حتی قابلیت معاشرت پذیری آنها با مردم هم به شکلی تابع همان حساسیتشان به پاداش ها است، به طوری که برونگرایان با دیگران معاشرت می کنند چون که ارتباط انسانی ذاتا لذت بخش و راضی کننده برای آنها می باشد.

به علاوه برونگرایان بیشتر کارهایشان بر اساس عجله و احساس انجام می دهند و کمتر به آن فکر می کنند. آنها اغلب خودشان را در یک حالت احساسی می یابند که ما به آن buzz  می گوییم، یک هجوم از احساسات و اشتیاق در آنها. Buzz  حالتی است که ما همه آن را می شناسیم و آن را دوست داریم اما الزاما همه ما آن را به یک اندازه و یا کثرت مشابه همدیگر نداریم. به نظر می رسد که برونگرایان از پیگیری و دستیابی به اهدافشان این حالت را بیشتر از افراد دیگر تجربه میکنند.

دوپامین ماده شیمیایی است که در هنگام دستیابی به این پاداش ها در بدن ما آزاد می شود. افراد برونگرا نسبت به درونگرایان دارای دوپامین فعال تری هستند.

درونگراها در مقایسه با برونگرایان به نظر می رسد که در به تعویق انداختن نیازهایشان بهتر باشند.

افرادی که برونگرا هستند و نسبت به پاداش ها حساس، وقتی برای رسیدن به اهدافشان تمرکز می کنند، دوست ندارند که چیزی مسیر راهشان را سد کند و سعی می کنند به هر شکل ممکن این موانع را بردارند. البته این یک اشتباه مهم است چرا که هر چقدر شما مدت زمان بیشتری متوقف شوید تا بازخوردهای منفی را بررسی کنید، شما می توانید بیشتر از آن یاد بگیرید.

درونگراها بر عکس برونگراها، طوری برنامه ریزی شده اند که اهمیت کمتری را به پاداش ها می دهند. وقتی که آنها هیجان زده می شوند متوقف می شوند و در مورد مسایل دیگری که می تواند با اهمیت تلقی شود فکر می کنند. وقتی که روی اهدافشان متمرکز می شوند، هوشیاری آنها افزایش می یابد. آنها تمایل دارند تا اطلاعات جدید را با انتظاراتشان مقایسه کنند و از خودشان می پرسند که آیا این همان چیزی است که فکر میکردم اتفاق بیفتد؟ آیا این همانطور است که باید باشد؟

برونگراها در کجا بهتر عمل می کنند؟ در بسیاری از کارها، مخصوصا آنهایی که تحت فشارهای زمانی و اجتماعی اجرا می شوند یا در انجام چند کار همزمان، برونگرایان بهتر عمل می کنند. برونگرایان وقتی اطلاعات بیش از حد وجود دارد بهتر از پس آن بر می آیند و آن را بهتر اداره می کنند.

از لحاظ حل مساله، برونگراها یک رویکرد سریع برای حال مساله دارند و دقت را فدای سرعت می کنند و همین طور که به جلو حرکت می کنند اشتباهات بیشتری انجام می دهند و زمانی که مساله سخت به نظر می رسد یا وقتی نمی توانند آنچه را که می خواهند انجام دهند ناامید می شوند و کلا بیخیال حل مساله می شوند! در حالی که درونگرایان قبل از اینکه کاری را انجام دهند فکر می کنند، اطلاعات را کاملا هضم می کنند و بر روی مساله مدت زمان بیشتری می مانند و به آسانی تسلیم نمی شوند و دقیق تر کار می کنند.

درونگراها و برونگراها همچنین توجهات خودشان را به شکل متفاوتی به محیط اطرافشان نشان می دهند. درونگراها تمایل دارند تا یک جا بشینند و در مورد چیزهای مختلف تفکر کنند، چیزهایی را تصور کنند و وقایع را از گذشته شان به یاد بیاورند و برای آینده برنامه ریزی کنند. در حالی که برونگرایان بیشتر در مورد چیزهایی که اطرافشان می افتد تمرکز می کنند.

اصطلاح دیگری داریم به اسم flow . منظور این است که یک فعالیت را ادامه دهیم و از انجام آن لذت ببریم نه به خاطر پاداشی که نصیب ما می شود. اگرچه این حالت ربطی به درونگرا بودن و برونگرا بودن ندارد، بسیاری از فعالیت هایی که می توانیم به این حالت دست پیدا کنیم، کارهایی هستند که به تنهایی انجام می شوند مثلا مطالعه، باغبانی و یا به صورت انفرادی اقیانوس نوردی.

در این حالت یک فرد اصلا به دنبال پاداش و یا تنبیه از سوی اجتماع نیست و به نوعی از محیط های اجتماعی مستقل است. برای اینکه به این درجه از استقلال دست پیدا کنید، یک فرد باید یاد بگیرد تا برای خودش پاداش در نظر بگیرد.

اگر شما درونگرا هستید، از طریق پی بردن به استعداد های خودتان می توانید در حالت flow قرار بگیرید. شما قدرت سماجت و پافشاری بر روی اهدافتان را دارید، آنقدر سرسخت هستید که مسایل پیچیده را حل کنید و دارای چنان بصیرت و روشن بینی هستید که از دام هایی که دیگران در آن قرار میگیرند دوری می کنید. در حقیقت بزرگترین چالش شما این است که چگونه از تمام توانایی های خودتان استفاده کنید و آنگاه به دنبال پاداش های سطحی مثل پول و منزلت اجتماعی نخواهید بود.

سعی کنید که متناسب با طبیعت خودتان حرکت کنید، اگر دوست دارید که کارها را به صورت آهسته و ثابت انجام دهید، بدون توجه به دیگران به همین شکل عمل کنید. اگر دوست دارید کاری را به صورت عمیق انجام دهید، هیچ وقت سطحی عمل نکنید و اگر از انجام یک کار لذت می برید هیچ وقت سراغ انجام چند کار همزمان نروید.

 

دیدگاهتان را بنویسید