توی این لحظه که این رو می نویسم با اینکه چند روز از حادثه تلخ حذف آسیایی تیم محبوم استقلال می گذره ولی هنوز توی شوک هستم و دارم بیشتر به ابعاد مختلفش فکر می کنم. اصلا چرا شِش؟ داشتم با خودم فکر می کردم که چرا مفتضحانه ترین شکست استقلال در تاریخ آسیایی خودش باید با این عدد گره بخوره. همونطور که می دونید استقلال در سال 1352 در یک داربی با تیم پرسپولیس که هیچ فیلمی هم از اون موجود نیست با شش گل از رقیب سنتی خودش شکست می خوره تا همین شکست دست آویزی بشه برای تماشاگران تیم رقیب برای کُری خوندن.
در حین فکر کردن یاد درس قانون مورفی افتادم که می گفت: اگه قراره یک اتفاق به چند شکل مختلف رخ بدهد، از میان آنها بدترین شکل ممکن اتفاق خواهد افتاد. حالا فکر کنید توی روزی که ما خیلی بدشانسی آوردیم و بهترین بازیکن های میانی خودمون رو نداشتیم و تنها هافبک دفاعی هم دقیقا در همین روز در اوایل بازی مصدوم میشه و سرمربی تیم هم اشتباهات زیادی در چینش بازیکنان مرتکب میشه، دقیقا در همین اوضاع و احوال ما باید شش تا بخوریم. نه پنج تا نه هفت تا؛ دقیقا شش تا. من که خودم بعد از گل پنجم آرزو می کردم تا بازی تموم بشه تا به این شش لعنتی نرسیم و حتی بعد از دریافت این گل هنوزم امیدوار بودم تا بریم به هفت برسیم تا فشارهای سالیان متمادی این عدد شش از اینی که هست برای تیم محبوبم بیشتر نشه.
به نظرم ترس از رخ دادن یک اتفاق خاص باعث میشه که مغزِ ما به غلط برای رسیدن به همون اتفاق بدی که ازش می ترسیم برنامه ریزی کنه. در این بازی هم فک کنم اینقدر بازیکن ها از باختن با شش گل می ترسیدن که ضریب اشتباهاتشون هم بالا رفته بود و در نهایت هم از چیزی که می ترسیدن بهش دچار شدند.
پی نوشت: اسم این مطلب رو هم از فیلم هَشتِ نفرت انگیز که مدت ها قبل دیده بودم الهام گرفتم.