فیلمی کوتاه درباره عشق (a short film about love) رو شش سال پیش برای اولین بار دیدم. اینقدر دوسش داشتم و دارم که دوباره تصمیم گرفتم ببینمش.
فیلم در سال 1988 توسط کیشلوفسکی (Krzysztof Kieślowski) کارگردان معروف لهستانی و مورد علاقه من ساخته شده که من به شدت دوسش دارم.
داستان فیلم در مورد یک پسر نوزده ساله به اسم تومک هست که عاشق زنی به اسم ماگدا میشه که تقریبا دو برابر خودش سن داره.
ماگدا توی آپارتمان رو به رو زندگی می کنه و تومک هر روز با دوربین تلسکوپی خودش اون رو زیر نظر می گیره.
اولش این کار رو فقط از روی هوا و هوس انجام میده اما بعد از یه مدت دیگه عاشق ماگدا میشه یا حداقل اینکه تومک فکر می کنه که عاشق شده.
تومک نیاز به نوازش داره شاید چون یتیم بزرگ شده و هیچ وقت مادری نداشته که نوازشش کنه. دلش می خواد که این نوازش رو از ماگدا که می تونه جای مادرش هم باشه دریافت کنه
. شاید به خاطر همین احساس دیده شدن باشه که همیشه به خونه ماگدا زنگ می زد و بعدش قطع می کرد؛ رسیدهای قلابی در خونه ماگدا میفرستاد تا فقط بتونه چند لحظه توی محیط کار ماگدا رو ببینه؛ صبح زود ساعت پنج بیدار می شد تا بتونه شیشه شیر رو در خونش بذاره تا با بهانه های الکی در خونش رو بزنه تا بتونه اون رو ببینه؛ نامه هاشو بدزده و حتی موقع عشق بازی ماگدا با دوس پسرش به اداره گاز زنگ بزنه و بگه که این خونه گاز نشت کرده.
اما بالاخره جرات به خرج میده و اعتراف می کنه به اینکه هر شب با دوربینش اون رو زیر نظر داره.
حالا دیگه ماگدا متوجه نظربازی های تومک شده. ماگدا ازش می پرسه چرا منو دید میزنی؟ تومک می گه دوسِت دارم و وقتی ماگدا ازش می پرسه چی مخوای از من؟ می خوای منو ببوسی؟ می خوای با هم عشق بازی کنیم؟ یا با هم بریم سفر؟ اون فقط یک کلمه می گه: هیچ چیز!
شاید به خاطر اینکه هر کدوم از اونها مفهوم پردازی متفاوتی از کلمه عشق داشتند. برای ماگدا عشق خلاصه میشد توی همین روابط روی تخت خواب اما حداقل تومک می دونست این چیزی نیست که از عشق می خواد.
زیباترین صحنه فیلم برای من که به شدت احساسات رمانتیکم رو قلقلک می داد سکانسی هست که تومک و ماگدا برای اولین بار در کافی شاپ با هم قرار میذارن و ماگدا از تومک می خواد که دستشو بگیره و نوازشش کنه اما تومک با این سبک نوازش بیگانه هست و انگار اولین بارش هست که دست یه خانم رو میخواد بگیره و ماگدا بهش میز کناری رو نشون میده و میگه اونا رو ببین، تو هم باید مثل اون دستمو بگیری و نوازشم کنی.
این سکانس با آهنگ پس زمینه زیبایی که پخش میشه به شدت دلچسبه و بدجوری احساس خوبی به من میده.
وقتی این سکانس رو میبینم انگار منم مثل تومک عاشق ماگدا شدم.
در طول فیلم فقط در همین سکانس این آهنگ پخش می شه و هر چقدر سعی کردم نتونستم توی اینترنت اهنگ اصلی رو پیدا کنم و مجبور شدم خودم آهنگ رو از توی فیلم در بیارم و به خاطر همین صدای ماگدا رو نتونستم حذفش کنم.
دانلود موسیقی متن سکانس تومک و ماگدا در کافی شاپ!
آهنگ اصلی این فیلم هم به شدت فوق العاده و تاثیرگذار هست و من هرچقدر گوش میدم ازش سیر نمیشم.
به نظر من یکی از باگ های بزرگ دنیا این هستش که توی لحظات حساس و تاثیرگذار زندگی درست مثل فیلم ها هیچ موسیقی متنی پخش نمیشه.
مثلا تصور کنید کسی رو خیلی دوسش دارین و بعد از مدت زمان زیادی که از دوستیتون می گذره به دلایل معلوم به این نتیجه می رسین که به درد هم نمی خورین و با این که هم روخیلی زیاد هم دوست دارین باید ازهم جدا بشین.
آخرین قراره ملاقاتتون توی کافی شاپ همیشگی؛ دستای همدیگه رو گرفتین و هیچ حرفی هم نمیزنید و فقط به چشم های همدیگه که حالا یکمی هم خیس شده خیره شدین و به خاطرات خوب گذشته که دیگه برای همیشه قراره تموم بشه فکر می کنید و آهنگ زیر هم داره پخش میشه…
دانلود موسیقی متن فیلم A short film about love
فیلم three colors:white از کیشلوفسکی
فیلم three colors:blue از کیشلوفسکی
فیلم های مورد علاقه من
سلام دوست عزیز.
اسم آهنگش Dekalog VI, Pt. 4 هست.