دو تا اتفاق تقریبا به صورت همزمان افتاد و من وقتی بیشتر فکر کردم دیدم می تونه منشا یکسانی داشته باشه.
توی شرکت مدیرم بهم گفت که این گلدون رو که میبینی از این به بعد تو باید بهش برسی و بهش آب بدی چون من یادم میره. منم گفتم چشم! ولی راستشو بخوای تا حالا تا اون روز از هیچ گلدونی مراقبت نکرده بودم. نمی دونستم چقد بهش باید آب بدم و با خودم گفتم حالا که نمی دونم بذار هر روز بهش آب میدم تا یه وقت خشک نشه. این گلدون هم زیاد بزرگ نبود و توی یکی دو هفته ای که من بهش هر روز آب میدادم دیدم داره رنگ برگ هاش تغییر می کنه و یه روز دیدم اینقدر آب داره که دیگه هرچی میریزم سرریز میشه! بعد از اینکه فهمیدم چه گندی زدم و زیادی بهش آب دادم دیگه کار خاصی نتونستم براش بکنم و بعد از یه مدت خشک شد و مجبور شدم با ناراحتی اون رو بیرون بندازم.
اتفاق بعدی مربوط میشه به یخچال کوچیکی که تازه از یکی از دوستان خریده بودم. بعد از اینکه یخچال رو از انباری به خونه خودم منتقل کردم متوجه شدم که یخچال خیلی خیلی سرد میکنه و هرچی داخلش میذاری یخ میبنده و اصلا ترموستاتش عمل نمی کنه. هرچی داخل یخچال میذاشتم مثل میوه، سبزی، نوشیدنی ها به سرعت یخ میزد و یه جورایی غیرقابل استفاده می شد.
حالا این دو تا اتفاق چه ارتباطی به هم دارند؟
هم من و هم یخچال سعی کرده بودیم که خیلی به وظیفه خودمون عمل کنیم؛ یعنی بیش از اندازه احساس وظیفه شناسی می کردیم. من فکر می کردم اگه به گلدون آب بیشتری بدم پس دیرتر خشک میشه و یخچال هم تصور می کرد هرچی محتویانشو بیشتر سرد کنه بهتره. اما هردوی ما یه اشتباه مشابهی رو تکرار کردیم. بعضی از این وظیفه شناسی ها مثل:
* پدر و مادری که به خاطر دوست داشتن زیاد فرزندشون راه های موفقیت مشخصی رو بهش دیکته می کنند.
* جامعه ای که اونقدر عاشق مردمش هست که دوست داره یه روش خاصِ زندگی رو اعلام کنه تا همه با پیروی از اون آخر عاقبت خوبی داشته باشن.
* گروهی که به خاطر عقاید خودش که فکر می کنه باعث خوشبختی همه مردم دنیا میشه آدم میکشه تا دنیا رو جای بهتری برای زندگی بقیه بکنه.
* کشوری که دائم در مسایل همه کشورها دخالت میکنه چون فکر می کنه خودشون نمی تونن از عهده خودشون بربیان.
گاهی وقتا وظیفه شناسی بیش از حد نه تنها کمک کننده نیست بلکه باعث به وجود آمدن مشکلات جدی هم میشه.