پاییز امسال خیلی برام غم انگیزه. اونقدر که شاید هیچ آهنگی بهتر از این موسیقی بی کلام نتونه حال خرابمو توصیف کنه.
این آهنگ رو اتفاقی توی اینستاگرام شنیدم و وقتی پیداش کردم، پشت سر هم فقط پلی می کنم و از شنیدنش لذت میبرم.
انگار داره غمی که توی وجودم آوار شده رو فریاد میزنه.
دلم میخواد این آهنگ اینجا باشه تا یادم بمونه که چقد این روزها داره سخت و غم انگیز و نکبت بار میگذره.
چند سال قبل که پاییز اومده بود، یه پست نوشتم که چقد عاشق پاییز هستم و حالا که دیگه از شَر فرارسیدن شوم مدرسه و دانشگاه راحت شدم، می تونم یه دل سیر از اومدنش و پیاده روی روی برگ های خش خشی پاییز لذت ببرم.
الان اما کاملا حس وحال متفاوتی دارم.
دلم بیشتر از هر وقتی تابستون میخواد، تابستون آفتابی با روزهای بلند، پر از نور خورشید، که مطمئنی تا جایی که بتونه تلاش میکنه مانع رسیدن زودهنگام شب بشه، تابستونی که آدم ها از خونه نشستن فراری هستند و شهر پر از جنب و جوش هست. صدای بچه ها توی کوچه شنیده میشه، بچه هایی که دیگه نگران انجام تکالیفشون وقتی که از مدرسه برمی گردن نیستن.
دلم پاییز رو نمی خواد. فصل بلاتکلیفی هست. یه روز هوا سرده، یه روز گرمه. اگه بخواد حالِت رو هم بیشتر بگیره ابری و بارونی میشه و باد هم میاد. شبیه آدم های دَم دَمی مزاج میمونه که هیچ وقت نمیتونی فازشون رو بفهمی.
خیلی زود هم شب میشه. اگه خدایی نکرده هوس چُرت نیمروزی بکنی و زمان از دستت خارج بشه، شب خیلی سریع میاد و چنان یقت رو می گیره و بیدارت میکنه که وقتی از خواب می پری، تا لحظاتی ممکنه از خودت بپرسی من کی هستم و کِی خوابیدم و اصلا کجا هستم!
کاش این فصل غم انگیزی که داخلش هستم سریع تر تموم می شد.
پینوشت: زمانی که این مطلب رو نوشتم نوازنده اصلی رو نمیشناختم ولی الان دیگه میشناسمش.
اسم این آهنگ journey از Mark Eliyahu هست که سال 2013 هم ساخته شده. اگر روی لینک کلیک کنید میتونید نسخه تصویری این آهنگ زیبا رو که اخیرا خیلی هم توی اینستاگرام معروف شده، ببینید.